مشکل جامعه امروز ایران فقدان نیروی انسانی با کیفیت است.
آری ساختار سیاسی کشور ما معیوب است. آری بنیان های اقتصادی ما معیوب و فساد خیر است. آری افرادی در مصدر برخی امور حساس نشسته اند که صلاحیت کافی ندارند و سلایق منحط و واپس گرا دارند.
اما هیچ کدام این ها دلیل اصلی بروز ناکامی های خرد و کلان شغلی و اجتماعی و فرهنگی نمی شود.
دلیل اصلی اینست که نیروی انسانی در کشور ما بسیار غیر متخصص است. در مراکز آموزشی کشور ما نیروی انسانی متبحر تربیت نمی شود. و پس از ورود به بازار کار نیز بی تخصصی هزینه ها و صدمات بسیار و جبران ناپذیری به دیگران و مردم وارد می کنند.
درصد ناچیزی از افراد شاغل در کشور ما با اشتیاق نسبت به مسائل مربوط شغلشان "کسب معلومات" می کنند.
درصد بسیار نا چیزی از افراد شاغال در کشور ما نسبت به شغلشان و مراجعین شان "احساس مسئولیت" می کنند.
در صد بسیار بسیار ناچیزی از افراد شاغل در کشور ما نسبت به شغل شان "احساس علاقه" می کنند.
درسی که خوانده اند به خاطر مدرک و پرستیژ اجتماعی بوده کاری که انتخاب کرده اند به خاطر تامین مالی و جایگاه اجتماعی بوده. و در ارتباط با دیگران به دنبال فرافکنی و عقده گشایی هستند.
حالا هر چقدر هم بگویید ایرانیان خارج از کشور به هیچ وجه این ویژگی ها را ندارند و این خصوصیات معلول اتمسفر حاکم بر جامعه ی ایرانی است و این اتمسفر ناشی از معضلات ریشه ای در ساختار آموزشی و اقتصادی و سیاسی کشور است؛ من قبول نمی کنم.
قبول دارم که تعهد کاری و مسئولیت پذیری و علاقه و استعداد محوری در کارها می بایست از سنین پایین به ایرانی ها آموخته شود. اما نمی توانم قبول کنم که در یک دور باطل گرفتار شده ایم و هیچ راه فراری نداریم.
یعنی شاید گمان کنید، برای پرورش نیروی انسانی مناسب نیاز به ساختار آموزش و پرورش مناسب است و برای ایجاد ساختار آموزش و پرورش مناسب نیاز به منابع انسانی مناسب است. و در نتیجه در این دور باطل سرگردان شویم.
اما من معتقدم انسان ها موجودات آموزش پذیر و قابل تغییر اند. انسان ها می توانند بدون آنکه انقلاب کنند و یا کمپین مبارزه با آموزش و پرورش نادرست تشکیل بدهند خودشان از همان جایی که هستند تغییر را شروع کنند.
سعی کنند در جایی باشند که به علاقه و استعدادشان نزدیک تر است و مطمئن باشند در دراز مدت موفق تر خواهند بود و نیاز مالی شان نیز بهتر تامین می شود.
سعی کنند بیش از نیاز معمول و روزمره نسبت به رشته تحصیلی یا کاری شان کسب اطلاع کنند. و مطمئن باشند که وقت شان را تلف نکرده اند و به توفیق تحصیلی و کاری شان کمک کرده اند.
سعی کنند خودشان را در جایگاه بالا دستی ها و پایین دستی هایشان قرار دهند تا مسئولیت پذیری شان رشد پیدا کند:
با قرار گرفتن در جایگاه بالادستی ها درک کنید کارفرما یا مقام علمی یا شغلی بالاترتان در قبال حقوقی که به شما پرداخت می کنند و علمی و فن و هنری که می آموزند چه انتظاری دارند.
و با قرار گرفتن در جایگاه پایین دستی ها درک کنید شاگردان و مقام های کاری پایین تر و مراجعین در قبال جایگاهی شما اشغالش کرده اید چه انتظاری دارند.
با این کار پاسخگوتر و مسئول تر خواهید شد.
و در انتها بدانید شما این همه کارها را فقط برای خودتان انجام می دهید و حق ندارید بابت اش از دیگران توقع بیشتری داشته باشید.
حق ندارید در قبال انتخاب شغل و رشته تحصیلی تان از دیگران طلب کار باشید.
حق ندارید در قبال کسب معلومات مرتبط با شغل و رشته تان از دیگران طلب کار باشید.
حق ندارید به خاطر اینکه مسئولانه با دیگران رفتار می کنید خود را از دیگران طلب کار بدانید.
خب به همین راحتی آن دور باطل و لاینحل، گشوده می شود. و اول از همه حال شما بهتر خواهد بود و دیگر اینکه حال دیگرانی که در ارتباط با شما هستند را هم خوب می کنید و سوم اینکه سرمایه های خود و اجتماع را به هدر نمی دهید.