1-مبادی و مبانی هر علمی که به صورت پیش فرض پذیرفته شده در هیچ کجا مورد بررسی و تدقیق قرار نمی گیرد مگر در فلسفه.

به جز فلسفه هیچ علمی عهده دار این مسئولیت نیست که پیش فرض ها و اصول موضوعه ی علوم مختلف تجربی و انسانی را از نظر اعتبار مورد سنجش قرار دهد.

پس اهمیت فلسفه لا اقل به اندازه ی اهمیت یکایک علومی است که در جهان انسانی مورد اهتمام است.

پر واضح است که بدون واکاوی مبادی و مبانی علوم بشری، همه ی آنها معلق هستند و نمی توان کارامدی و فایده بخشی شان را انتظار داشت و نمی توان متوقع بود که دانش ها به هدف و غایت ترسیمی و ادعایی شان برسند.

 

2-فلسفه کمک می کند تا ساختارهای معرفتی موازی را ترسیم کنیم. ساخت نظام های فلسفی موازی بر اساس پایه ریزی مبادی و مبانی موازی و بناهای سازگار معرفتی است.

فایده ی اینکه بتونیم ساختارهای معرفتی موازی بسازیم اینست که افق های بازی را پیش روی علوم مختلف بگسترانیم.

درباره ی ترسیم ساختارهای معرفتی موازی در نوشتاری مستقل بیشتر خواهیم گفت.

 

3-فلسفه کمک می کند ساختار معرفتی خودمان را عاری از تناقضات درونی کنیم.

(البته فلسفه می تواند این کارکرد را درباره ی سایر نظام های معرفتی که مختار و مقبول ما نیستند نیز داشته باشند.)

بطور کلی تناقض زدایی درونی از ساختار های معرفتی مختلف یکی از عناصر اصلی مطابقت با واقع و درستی یک نظام فکری است.

 

4-فلسفه به ما این قدرت را می دهد که از منظر و دریچه ی دیگران هم به جهان نگاه کنیم.

این کارکرد، کمک می کند تا از تعصب و جمود و پیش داوری نسبت به دیگران رها شویم.

(در باره ی نگریستن به جهان از منظر دیگران در آینده بیشتر خواهم نوشت.)

 

5-فلسفه کمک می کند تا انسان دارای ذهنی خوداندیش و خودشکوفا شود.

بدین طریق است که فلسفه انسان را از تقلید و تعبد نجات می دهد.

اینگونه است که ابزار عقلانیت را پاس داشته ایم و در مبانی و اصول زندگی مان روی پای خویش ایستاده ایم.

 

6-فلسفه از الفاظ پرده بر می دارد و ما را از دامگه الفاظ که همه ی زندگی ما را تحت الشعاع قرار داده نجات می دهد.

شاید اگر فلسفه فقط همین یک کارکرد را می داشت که از الفاظ و زبان افسون زدایی کند برای لزوم فلسفه ورزی کافی بود.

(در این باره نیز باید در یادداشتی مستقل بیش از این توضیح داد.)

 

7-فلسفه به ما کمک می کند مورد سوء استفاده ی دیگران قرار نگیریم و خود، زندگی خود را بسازیم بی آنکه فریب دیگران را بخوریم یا تحت تاثیر اتوریته و کاریزمای دیگران باشیم.

شاید بتوان گفت این کارکرد یک فایده ی مستقل برای فلسفه آموزی نیست  بلکه فلسفه این کارکرد بسیار مهم را با توجه به همه ی کارکردهای مذکور به خصوص موارد 4 و 5 و 6 ایفا می کند.

 

----

*فلسفه آموزی "آسیب" های نیز دارد که در نوشتار بعدی بدان خواهم پرداخت.