قبلا در +اینجا مقاله ی مفصلی نوشته بودم که باید خلاصه اش را دوباره بازگو کنم:

"

1.اسلام یک کل معنا دار و به هم پیوسته بوده که بدون وجود آن کل، اجزاء آن از معنا تهی می شوند و از فایده و مصلحت خالی می گردند.

2.پیاده سازی کلیت اسلام مستلزم وجود چیزی به نام تمدن اسلامی است.

تمدن اسلامی یعنی ساختاری اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-فرهنگی و با ثبات و معنا دار و هدفمند و در راستای توسعه و شکوفایی

3.جمله ی فرق اسلامی بالاتفاق معتقدند لا اقل در دوران معاصر و پس از مدرنیسم، تمدن اسلامی با زوال و افول و انحطاط رو برو گشته.

4.تقریبا قریب به اتفاق فقها و روشنفکران دینی پس از دوران مدرنیسم، معتقدند باید نهایت تلاشمان را مبذول بداریم تا تمدن اسلامی را از نو و مجددا احیاء کنیم.

5. الف) احیاء تمدن اسلامی موقوف به وجود بنیان گزار است.

ب) زوال یک تمدن نشان از آن دارد که بستر های زیستی آن تمدن در هر یک از ساختار های اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-فرهنگی از بین رفته و احیاء یک پدیده ی زایل شده فقط در شرایط آزمایشگاهی و قهری قابل تصور است و گرنه امکان تحقق طبیعیِ بیرونی ندارد.

ج)در حالی که بنیان گزار تمدن اسلامی در میان نیست و شرایط طبیعی با ادامه ی حیات تمدن اسلامی سر ناسازگاری دارند و داشته اند احیاء تمدن اسلامی ممکن نیست.

6.عمل به جزئیاتی از اسلام در شرایط فقدان تمدن سراسری اسلامی، و همچنین تلاش برای احیاء تمدن اسلامی علی رغم نا مساعد بودن بستر های لازمه، بمانند شنا کردن بر خلاف جهت آب بوده و موجب عسر و حرج می باشد.

7.تحمیل و تحمل چنین زحمتی که تا مرز عسر و حرج پیش می رود، نه عقلانی است و نه اخلاقی.

نتیجه: التزام به وجوبِ عمل به جزئیات احکام اسلام (که ریشه در اسلام بما هو اسلام دارد نه آنکه منشائی عقلانی یا شهودی یا عرفی داشته باشد) نه عقلانی است و نه اخلاقی.

تبصره: این نوشتار تنها تاظر به وجوب عمل می باشد و عمل به صورت داوطلبانه و اختیاری را شامل موارد استدلال نمی داند.

به بیان دیگر قائل به حرمت عمل به جزییات احکام اسلام نمی باشد بلکه قائل به سقوط وجوب و حرمت (هر دو) می باشد. و در باره تخییر و عمل بر اساس میل شخصی سکوت اختیار می کند."

 

همه ی موارد را داشته باشید. فقط مورد 6 و 7 اش را نادیده بگیرید.

روشنفکران و داعش در آن موارد 5گانه ی فوق تقریبا هم نظر هستند.

با این تفاوت که داعش خواستار احیای زمان صدر اسلام و خلافت اسلامی است و با کمک قدرت نظامی احکام اسلام را اجرایی می کند.

اما روشنفکران دینی خواستار احیای دوران افول و ضعف خلافت اسلامی و از سر گیری تفاسیر جدید از متون اسلامی است.

اما اگر موارد 6 و 7 را اضافه کنیم. نه جایی برای روشنفکران دینی باقی خواهد ماند و نه جایی برای داعش.

به قولی دیگر داعش و روشنفکری دینی علی رغم تفاوت ها و حتی تضاد های عمیق ظاهری است. دو روی یک سکه اند. و تا جایی از مسیر از یک آبشخور آب می خورند. یعنی مادام که یکی از آن دو وجود داشته باشند دیگری هم هست.

اما اگر بر خلاف روشنفکران دینی و داعش، سودای احیاء را از سرمان بیرون کنیم. (که حق هم همین است) در بر پاشنه ای دیگر می چرخد و نه خبری از احیای احکام است و نه خبری از احیای تفکر.

دوست عزیزی +در اینجا مطلبی نوشته که بسیار نزدیک به مدعای منست بی آنکه پس و پیش استدلالات مرا در بر داشته باشد.