انگار که هر چه هست در عالم نیست؛ یا هست...

۴ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است

چرا باید فلسفه ورزی کنیم؟

 

1-مبادی و مبانی هر علمی که به صورت پیش فرض پذیرفته شده در هیچ کجا مورد بررسی و تدقیق قرار نمی گیرد مگر در فلسفه.

به جز فلسفه هیچ علمی عهده دار این مسئولیت نیست که پیش فرض ها و اصول موضوعه ی علوم مختلف تجربی و انسانی را از نظر اعتبار مورد سنجش قرار دهد.

پس اهمیت فلسفه لا اقل به اندازه ی اهمیت یکایک علومی است که در جهان انسانی مورد اهتمام است.

پر واضح است که بدون واکاوی مبادی و مبانی علوم بشری، همه ی آنها معلق هستند و نمی توان کارامدی و فایده بخشی شان را انتظار داشت و نمی توان متوقع بود که دانش ها به هدف و غایت ترسیمی و ادعایی شان برسند.

 

2-فلسفه کمک می کند تا ساختارهای معرفتی موازی را ترسیم کنیم. ساخت نظام های فلسفی موازی بر اساس پایه ریزی مبادی و مبانی موازی و بناهای سازگار معرفتی است.

فایده ی اینکه بتونیم ساختارهای معرفتی موازی بسازیم اینست که افق های بازی را پیش روی علوم مختلف بگسترانیم.

درباره ی ترسیم ساختارهای معرفتی موازی در نوشتاری مستقل بیشتر خواهیم گفت.

 

3-فلسفه کمک می کند ساختار معرفتی خودمان را عاری از تناقضات درونی کنیم.

(البته فلسفه می تواند این کارکرد را درباره ی سایر نظام های معرفتی که مختار و مقبول ما نیستند نیز داشته باشند.)

بطور کلی تناقض زدایی درونی از ساختار های معرفتی مختلف یکی از عناصر اصلی مطابقت با واقع و درستی یک نظام فکری است.

 

4-فلسفه به ما این قدرت را می دهد که از منظر و دریچه ی دیگران هم به جهان نگاه کنیم.

این کارکرد، کمک می کند تا از تعصب و جمود و پیش داوری نسبت به دیگران رها شویم.

(در باره ی نگریستن به جهان از منظر دیگران در آینده بیشتر خواهم نوشت.)

 

5-فلسفه کمک می کند تا انسان دارای ذهنی خوداندیش و خودشکوفا شود.

بدین طریق است که فلسفه انسان را از تقلید و تعبد نجات می دهد.

اینگونه است که ابزار عقلانیت را پاس داشته ایم و در مبانی و اصول زندگی مان روی پای خویش ایستاده ایم.

 

6-فلسفه از الفاظ پرده بر می دارد و ما را از دامگه الفاظ که همه ی زندگی ما را تحت الشعاع قرار داده نجات می دهد.

شاید اگر فلسفه فقط همین یک کارکرد را می داشت که از الفاظ و زبان افسون زدایی کند برای لزوم فلسفه ورزی کافی بود.

(در این باره نیز باید در یادداشتی مستقل بیش از این توضیح داد.)

 

7-فلسفه به ما کمک می کند مورد سوء استفاده ی دیگران قرار نگیریم و خود، زندگی خود را بسازیم بی آنکه فریب دیگران را بخوریم یا تحت تاثیر اتوریته و کاریزمای دیگران باشیم.

شاید بتوان گفت این کارکرد یک فایده ی مستقل برای فلسفه آموزی نیست  بلکه فلسفه این کارکرد بسیار مهم را با توجه به همه ی کارکردهای مذکور به خصوص موارد 4 و 5 و 6 ایفا می کند.

 

----

*فلسفه آموزی "آسیب" های نیز دارد که در نوشتار بعدی بدان خواهم پرداخت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

مقدمه ای برای ورود به فلسفه


1-تاریخ فلسفه: مطالعه ی فلسفه تا حدود بسیار زیادی همان مطالعه ی تاریخ فلسفه است. بر خلاف علوم تجربی که برای مطالعه ی آنها نیازی به مطالعه ی سیر تطور تاریخی شان نیست.

کل تاریخ فلسفه بیشتر از هر چیز به یک گفتگوی بسیار طولانی و چند جانبه شباهت دارد بنابر این اگر اندیشه پیشینیان دانسته نشود اندیشه ی پسینیان نیز درست درک نمی شود.

2- پیشرفت در فلسفه: در اینکه آیا فلسفه دستخوش پیشرفت گشته یا نه تردید های بسیاری مطرح است. هر چند در اینکه علم نیز به طور مطلق پیشرفت کرده باشد تردید هایی هست. که چه بسا در زمانهای بسیار دور مثلا در مصر باستان علوم پیشرفته تری در اختیار بشر بوده. اما لااقل از آن زمان که سیر حرکت علم ثبت شد، شاهد نوعی پیشرفت بوده ایم.

گفته می شود حتی اگر در علم هم پیشرفت به معنای واقعی کلمه رخ نداده باشد در تکنولوژی و صنعت رخ داده است.

اما امروز از  عوارض تکنولوژیمان بی اطلاعیم چه بسا در قرون بعدی بفهمیم تکنولوژی عامل افت کیفیت زندگی و حتی نابودی نسل بشر شده.

*برای آنکه پیشرفت را بپذیریم، باید هدف را مشخص کنیم:

1-2-هدف فلسفه چیست؟

جواب های متنوعی می توان متصور شد:

الف) کشف حقیقت: که ابزاری برای سنجش تطابق نظریات با عالم واقع (آنگونه که هست) نداریم.

ب) کمک به کیفیت زندگی بشر (کشف مشکلات بنیادین و ارائه ی راه حل های اساسی) : در این صورت مدام در حال آزمون و خطا  هستیم و پاسخ قطعی و کلی و فیصله بخشی نداریم.

2-2-یکی از عواملی که موجب می شود ما گمان کنیم در فلسفه پیشرفت صورت گرفته اینست که مدل های جدید تری که برای پاسخ سوالات فلسفلی ارائه شده با عقلانیت کنونی ما و عرف و مقبولات زمانه ی ما همخوانی بیشتری دارد. (ر.ک به شماره 8 از همین نوشتار)

*فراموش نشود که خود اندیشه پیشرفت و شیوه ی بحث فلسفی و روش ارائه ی مدل و نسبی بودن عقلانیت و... از موضوعات فلسفی هستند که باید در فلسفه مورد بحث قرار بگیرند.

3-2- سوال از پیشرفت در علم و فلسفه شاید به مثابه سوال از پیشرفت در "هنر" باشد. اگر هنر را اینگونه معنا کنیم که هرگونه فعالیت خلاقانه پیرامون موضوعات مربوط به انسان و محیط پیرامون او باشد؛ فلسفه را نیز بدین صورت معنا می کنیم: "هر گونه فعالیت منطقی-عقلانی پیرامون موضوعات مرتبط با انسان و محیط پیرامونش"

بدین صورت سخن گفتن از پیشرفت در فلسفه و علم همان قدر عجیب است که سخن گفت از پیشرفت بشر در هنر. (این سخن ریشه در ندانم گرایی و شک گرایی و نسبیت گرایی شدید دارد.)

3- چیستی فلسفه:

الف) هر نوع تلاش فکری- منطقی برای کشف سوالات بنیادین زندگی و پاسخ به آن سوالات.

ب) فیلو سوفیا ( دوست دار دانش-دوستدار حکمت): که این تعریف حاوی معنای مبهمی است چون معنای دانش و حکمت هنوز مشخص و بی اختلاف نیست.

3-ب-1-در گذشته علم و فلسفه در هم آمیخته بودند و روش و هدفشان مشترک بود.

در قرن 14 میلادی کاملا معقول بود که نجوم یکی از موضوعات  فلسفی است. مثلا تصور می شد که سیاره ها ضرورتا مدارهای دایره ای دارند. زیرا دایره شکل کامل است و سیارات هم حرکتشان در حد کمال است پس باید حرکت دایره ای داشته باشند و نمی توانند نداشته باشند.

4-زیر شاخه های فلسفه:

الف) هستی شناسی

ب) معرفت شناسی (شامل روش شناسی معرفت و فلسفه علم)  

پ) ارزش شناسی (شامل اخلاقیات و فلسفه ی اخلاق همچنین شاید فلسفه ی حقوق و فلسفه ی سیاست هم در ذیل همین عنوان قرار بگیرد)

ت) زیبایی شناسی (شامل فلسفه هنر) 

ث)منطق

5-منشاء پیدایش فلسفه: (از دیدگاه ارسطو و افلاطون): اعجاب و شگفتی.

*ادیان اعجاب و شگفتی را از بین می برند چون وانمود می کنند پاسخ همه ی سوالات را دارند.

*فلسفه سهم کسانی است که ذهن شان به چیزی غیر از روزمرگی توجه نشان می دهد.

*افلاطون از ارسطو نقل می کند: زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد.

6-در هم تنیدگی فلسفه و ادبیات: ادبیات محل همرسی فلسفه و روانشانسی و جامعه شناسی است.

ادبیات فلسفه را نه در فضای آزمایشگاهی ذهن که در متن رویدادهای انسانی مطرح می کند.

ادبیات شاید یک ذهن غیر فلسفی را فلسفی نکند اما اذهان فلسفی را غذا می دهد و اذهان غیر فلسفی را تا حدود بسیاری از مزایای فلسفه برخوردار می کند.

می توان از ادبیات به فلسفه و بالعکس سفر کرد.

7-اهمیت فلسفه:

فلسفه و فیلسوفان توجیه کننده و پایه گذار بسیاری از اعمال رجال سیاسی و سران مذهبی و حتی دانشمندان علوم تجربی بوده و هستند.

فلاسفه از طریق سیاسیون و روحانیون و دانشمندان تاثیرشان را بر زندگی عامه مردم می گذارد.

8-شیوه بحث فلسفی:

معروف است مباحث فلسفی صرفا بر اساس استدلالات عقلی-منطقی سر و شکل می گیرد. اما گاهی فیلسوف برای پاسخ به یک دسته سوالات مرتبط با هم  به ارائه ی یک مدل یا الگو دست می زند و سعی می کند با جمع آوری شواهد و مویدات از اینجا و آنجا جامعیت و پاسخگو بودن آن مدل را نشان دهد. از این نظر فیلسوف شبیه علوم تجربی عمل می کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

فن دیوانگی

ای رفیقان راه ها را بست یار

آهوی لنگ ایم و او شیر شکار

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای

در کف شیر نری خون‌خواره‌ای

ای ز تو ویران دکان و منزلم

چون ننالم چون بیفشاری دلم؟

عاشقم من بر فن دیوانگی

سیرم از فرهنگی و فرزانگی

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم

-----

تو کار خودت را می کنی و هستی کار خودش را می کند.

روزی می رسد که می فهمی مرکز هستی، نیستی.

می فهمی چرخ روزگار را وظیفه آن نیست که بر وفق مراد تو بگردد.

آن روز می فهمی باید تسلیم هستی شوی و چاره ای نداری الا اینکه بر ساز او برقصی.

بعد از آن می فهمی اگر با اکره و گله برقصی جز بد حالی نصیبت نمی شود. آن هنگام شادان و دست افشان می رقصی.

دکان و منزلت ویران شده و در دست شیرهای خون خواره اسیر گشتی و در آن میانه می رقصی و گل افشانی می کنی و می در ساغر اطرافیانت می ریزی...

دیگران که نگاه ات می کنند، گمان می برند که دیوانه ای.

آری تو فرهنگ و فرزانگی را رها کردی و فن دیوانگی پیشه کردی. 

چون چاره ای غیر از این نداشتی.

هستی همه ی راه های دیگر را بر تو بسته و تنها می توانی خودت را به او بسپاری و در دامن اش مستانه خوش باشی.

هستی دهان بر گوشت می گیرد و می گوید:

خواه تسلیم شو و راضی شو.

خواه بجنگ و ویرانه شو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

گفتاورد هایی از ویتگنشتاین

۱.انسان باید برای حیرت کردن بیدار شود، علم وسیله ای است برای دوباره خواب کردن او!

۲.جنون دینی، جنون از سر بی دینی است.

۳.کسی که زیاده می داند، برایش دشوار است که دروغ نگوید.

۴.باید خطاهای سبک(شیوه) خودت را بپذیری، کمابیش همچون نازیبایی های چهره ات.

۵.کاری را که خواننده هم می تواند، به خواننده واگذار.

۶.طنز حال و هوا نیست، بلکه یک جهان نگری است.

۷.سلام و احوال پرسی فیلسوفان بین خودشان این باشد:عجله نکن!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدی تهرانی