انگار که هر چه هست در عالم نیست؛ یا هست...

۳ مطلب با موضوع «ادیان» ثبت شده است

اندر مذمت سودای احیاء

قبلا در +اینجا مقاله ی مفصلی نوشته بودم که باید خلاصه اش را دوباره بازگو کنم:

"

1.اسلام یک کل معنا دار و به هم پیوسته بوده که بدون وجود آن کل، اجزاء آن از معنا تهی می شوند و از فایده و مصلحت خالی می گردند.

2.پیاده سازی کلیت اسلام مستلزم وجود چیزی به نام تمدن اسلامی است.

تمدن اسلامی یعنی ساختاری اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-فرهنگی و با ثبات و معنا دار و هدفمند و در راستای توسعه و شکوفایی

3.جمله ی فرق اسلامی بالاتفاق معتقدند لا اقل در دوران معاصر و پس از مدرنیسم، تمدن اسلامی با زوال و افول و انحطاط رو برو گشته.

4.تقریبا قریب به اتفاق فقها و روشنفکران دینی پس از دوران مدرنیسم، معتقدند باید نهایت تلاشمان را مبذول بداریم تا تمدن اسلامی را از نو و مجددا احیاء کنیم.

5. الف) احیاء تمدن اسلامی موقوف به وجود بنیان گزار است.

ب) زوال یک تمدن نشان از آن دارد که بستر های زیستی آن تمدن در هر یک از ساختار های اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-فرهنگی از بین رفته و احیاء یک پدیده ی زایل شده فقط در شرایط آزمایشگاهی و قهری قابل تصور است و گرنه امکان تحقق طبیعیِ بیرونی ندارد.

ج)در حالی که بنیان گزار تمدن اسلامی در میان نیست و شرایط طبیعی با ادامه ی حیات تمدن اسلامی سر ناسازگاری دارند و داشته اند احیاء تمدن اسلامی ممکن نیست.

6.عمل به جزئیاتی از اسلام در شرایط فقدان تمدن سراسری اسلامی، و همچنین تلاش برای احیاء تمدن اسلامی علی رغم نا مساعد بودن بستر های لازمه، بمانند شنا کردن بر خلاف جهت آب بوده و موجب عسر و حرج می باشد.

7.تحمیل و تحمل چنین زحمتی که تا مرز عسر و حرج پیش می رود، نه عقلانی است و نه اخلاقی.

نتیجه: التزام به وجوبِ عمل به جزئیات احکام اسلام (که ریشه در اسلام بما هو اسلام دارد نه آنکه منشائی عقلانی یا شهودی یا عرفی داشته باشد) نه عقلانی است و نه اخلاقی.

تبصره: این نوشتار تنها تاظر به وجوب عمل می باشد و عمل به صورت داوطلبانه و اختیاری را شامل موارد استدلال نمی داند.

به بیان دیگر قائل به حرمت عمل به جزییات احکام اسلام نمی باشد بلکه قائل به سقوط وجوب و حرمت (هر دو) می باشد. و در باره تخییر و عمل بر اساس میل شخصی سکوت اختیار می کند."

 

همه ی موارد را داشته باشید. فقط مورد 6 و 7 اش را نادیده بگیرید.

روشنفکران و داعش در آن موارد 5گانه ی فوق تقریبا هم نظر هستند.

با این تفاوت که داعش خواستار احیای زمان صدر اسلام و خلافت اسلامی است و با کمک قدرت نظامی احکام اسلام را اجرایی می کند.

اما روشنفکران دینی خواستار احیای دوران افول و ضعف خلافت اسلامی و از سر گیری تفاسیر جدید از متون اسلامی است.

اما اگر موارد 6 و 7 را اضافه کنیم. نه جایی برای روشنفکران دینی باقی خواهد ماند و نه جایی برای داعش.

به قولی دیگر داعش و روشنفکری دینی علی رغم تفاوت ها و حتی تضاد های عمیق ظاهری است. دو روی یک سکه اند. و تا جایی از مسیر از یک آبشخور آب می خورند. یعنی مادام که یکی از آن دو وجود داشته باشند دیگری هم هست.

اما اگر بر خلاف روشنفکران دینی و داعش، سودای احیاء را از سرمان بیرون کنیم. (که حق هم همین است) در بر پاشنه ای دیگر می چرخد و نه خبری از احیای احکام است و نه خبری از احیای تفکر.

دوست عزیزی +در اینجا مطلبی نوشته که بسیار نزدیک به مدعای منست بی آنکه پس و پیش استدلالات مرا در بر داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

با درد بی درمان بساز و برقص

روز و شبت یکی شده و از همه سو فشار و سختی بر تو می بارد.

کسی می گوید دعا کن! از خدا بخواه کارهایت ردیف شود و مشکلاتت حل شود.

پیش خودت می گویی خدا؟ یعنی از چه کسی باید بخواهم کارهایم را ردیف کند و مشکلاتم را حل کند؟

کسی می گوید: خدا! خالق تو و دیگران. آفریننده و ایجاد کننده ی همه چیز.

با خودت می گویی او چرا باید حرف مرا گوش بدهد؟ اگر کارهایش روی حساب و کتاب است که نباید در کارش دخالت کرد. اگر هم زیاد حساب و کتاب ندارد و منتظر نشسته تا ببیند من از او چه می خواهم که عجب خدای بی عرضه و دهن بینی.

تازه چرا او باید حرف مرا گوش بدهد(دعای مرا مستجاب کند) چرا حرف دیگران را گوش ندهد؟ (آنها هم دوست دارند کارشان ردیف شود و مشکلاتشان حل شود) شاید اگر حرف دوست، همسایه، فامیل، همکار و... را گوش بدهد کار من بیشتر بیخ پیدا کند. 

شاید اگر حرف مرا گوش کند کار بقیه خراب شود.

کسی می گوید: خب کارهای خدا همه اش روی حساب است اما گاهی اوقات ما خودمان خراب کاری می کنیم.

با خودت می گویی: خب پس بهتر است خدا عقلم را زیادتر کند که خراب کاری نکنم. نه اینکه برود دست به ترکیب موجودات دیگر بزند تا زندگی بر کام من شود.

کسی می گوید: اصلا خدا گاهی عمدا اوضاع را سخت می کند تا تو بروی به درگاهش و دعا کنی و به او نزدیک شوی و...

می گویم: یعنی این خدا انقدر مرا دوست دارد؟ اگر او انقدر مرا دوست دارد که اوضاع را طوری برنامه ریزی کرده که مرا به خودش بچسباند. منم مخلص اش خواهم بود. اصلا منم این اوضاع به هم ریخته و سخت را دوست دارم چون موجب نزدیکی من به خدا می شود. شاید اگر دعا کنم و خدا حرفم را گوش بدهد از او دورتر شوم.

کسی می گوید: چه می دانی شاید این اوضاع آنقدر بر تو سخت باشد که برعکس شود و تو را از خدا دورتر کند.

با خودت می گویی: حالا که هیچ چیز معلوم نیست بهتر اینست که من چیز خاصی نخواهم. و همه چیز را حواله دهم به همان کس که او را "خدا" می نامند.

بهتر است انقدر شلنگ تخته نندازم و آرام بگیرم و تسلیم شوم. حتی بهتر از بهتر اینست که به هر وضعی که پیش آید راضی و خوشنود باشم.

حالا که دست من به چرخ گردون نمی رسد. حالا که عقل من به نهایت سود و زیانم نمی رسد. حالا که دوست و دشمنم را نمی شناسم. پس همان بهتر که تسلیم آنچه روزگار (تو بگو خدا) برایم رقم می زند بشوم.

و در نمایشی که او نمایش نامه اش را نوشته بازی کنم. و خوب بازی کنم. و با عشق بازی کنم.

کسی می گوید: این یعنی بی مسئولیتی این یعنی دست روی دست گذاشتن.

با خودت می گویی: من کار خودم را می کنم. نقش خودم را ایفا می کنم. اما به چیزهایی که خارج از قدرت و دانش من است کاری ندارم و دخالتی نمی کنم.

من نقش خودم را بازی می کنم و جهان هم نقش خودش را.

بی مسئولیت کسی است که مدام می خواهد کارگردان نقشش را عوض کند. یا نقش دیگران را عوض کند.

اگر کارگردان آدم فهمیده و با تجربه ایست نباید در کارش دخالت کرد.

اما حتی اگر کارگردان فهمیده و با تجربه هم نباشد، خود رای و مستبد که هست.

پس چه بهتر که با او کنار بیایم و با عشق نقش اجباری ام را بازی کنم.

و اگر نه فهمیده است و نه خود رای. پس عجب خدای نفهم و دهن بینی است. بهتر آنکه زیاد درباره مسائل زندگی با او صحبت نکنم و مشورت ندهم و بروم خودم کار خودم را انجام بدهم.

با خودت می گویی: من فقط دستم به خودم می رسد پس نمی توانم نتایج کارهایم را تضمین کنم.

پس بهتر است نتیجه را هر چه شد بپذیرم.

بهتر است با لذت و عشق کار خودم را بکنم و با لذت و عشق نتیجه اش را به جان بخرم.

کسی می گوید: این که نشد راهنمایی ببم!

می گویی: به حق حق همینه؛ به حق حق درد بی درمونیه

+اینجا را ببینید و بشنوید

 

نتیجه:

دعا می کنی: "ای هستی(خدا)، اگر با تو نجوا می کنم دلیلش اینست که تو را دوست دارم. پس زیاد به حرف هایم و آنچه در دعاهایم از تو می خواهم کاری نداشته باش. متشکرم."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

فضیلت غیر منتظره ی عقل

همه ی ما دروغ را تقبیح می کنیم. اما عقلمان می گوید در موارد خاصی برای جلوگیری از خطر آدمهای خطرناک می توان دروغ گفت.
اما آیا خدا یا پیامبران اجازه ندارند برای مصلحت های خیلی مهم دروغ بگویند یا اغراق کنند یا همه ی راست ها را نگویند؟
شاید پیامبران برای کنترل عموم مردم که گیج و گول و سطحی هستند دروغ های بسیاری گفته اند. به نظرشما مخالف عصمت است؟

ولی اگر ائمه ی دین بر خلاف عقل عمل کنند عصمتشان زیر سوال می رود. در حالی که شاید خیلی ها فکر کنند معصوم بودن پیامبران و امامان، یعنی خیلی صاف و ساده و لوده بوده اند.
اگر بپذیریم ادیان نقش اجتماعی و سیاسی زیادی داشته اند، ناچار باید بپذیریم برای کنترل آدمها دروغ هایی گفته باشند. مثلا ابدی بودن قوانین اسلام یک سیاست اسلام بوده که مردم زمان خودش را از سرکشی و هوس بازی بر محور ناآگاهی باز دارد. تا به بهانه ی زمان مند بود احکام هرج و مرج نشود.

مثلا امام صادق فرموده: حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه.

چه بسا امام صادق این جملات را برای حفظ نظم اجتماعی و کساد کردن دکان دین سازان نوپدید آن زمان فرموده باشد. 

اما همه جوانب این جمله را توضیح ندادند. چرا که بدیهی است که "قانون" (چه الاهی باشد چه بشری) ذاتا مکان و زمان مند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی