انگار که هر چه هست در عالم نیست؛ یا هست...

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

مقدمه ای برای ورود به فلسفه


1-تاریخ فلسفه: مطالعه ی فلسفه تا حدود بسیار زیادی همان مطالعه ی تاریخ فلسفه است. بر خلاف علوم تجربی که برای مطالعه ی آنها نیازی به مطالعه ی سیر تطور تاریخی شان نیست.

کل تاریخ فلسفه بیشتر از هر چیز به یک گفتگوی بسیار طولانی و چند جانبه شباهت دارد بنابر این اگر اندیشه پیشینیان دانسته نشود اندیشه ی پسینیان نیز درست درک نمی شود.

2- پیشرفت در فلسفه: در اینکه آیا فلسفه دستخوش پیشرفت گشته یا نه تردید های بسیاری مطرح است. هر چند در اینکه علم نیز به طور مطلق پیشرفت کرده باشد تردید هایی هست. که چه بسا در زمانهای بسیار دور مثلا در مصر باستان علوم پیشرفته تری در اختیار بشر بوده. اما لااقل از آن زمان که سیر حرکت علم ثبت شد، شاهد نوعی پیشرفت بوده ایم.

گفته می شود حتی اگر در علم هم پیشرفت به معنای واقعی کلمه رخ نداده باشد در تکنولوژی و صنعت رخ داده است.

اما امروز از  عوارض تکنولوژیمان بی اطلاعیم چه بسا در قرون بعدی بفهمیم تکنولوژی عامل افت کیفیت زندگی و حتی نابودی نسل بشر شده.

*برای آنکه پیشرفت را بپذیریم، باید هدف را مشخص کنیم:

1-2-هدف فلسفه چیست؟

جواب های متنوعی می توان متصور شد:

الف) کشف حقیقت: که ابزاری برای سنجش تطابق نظریات با عالم واقع (آنگونه که هست) نداریم.

ب) کمک به کیفیت زندگی بشر (کشف مشکلات بنیادین و ارائه ی راه حل های اساسی) : در این صورت مدام در حال آزمون و خطا  هستیم و پاسخ قطعی و کلی و فیصله بخشی نداریم.

2-2-یکی از عواملی که موجب می شود ما گمان کنیم در فلسفه پیشرفت صورت گرفته اینست که مدل های جدید تری که برای پاسخ سوالات فلسفلی ارائه شده با عقلانیت کنونی ما و عرف و مقبولات زمانه ی ما همخوانی بیشتری دارد. (ر.ک به شماره 8 از همین نوشتار)

*فراموش نشود که خود اندیشه پیشرفت و شیوه ی بحث فلسفی و روش ارائه ی مدل و نسبی بودن عقلانیت و... از موضوعات فلسفی هستند که باید در فلسفه مورد بحث قرار بگیرند.

3-2- سوال از پیشرفت در علم و فلسفه شاید به مثابه سوال از پیشرفت در "هنر" باشد. اگر هنر را اینگونه معنا کنیم که هرگونه فعالیت خلاقانه پیرامون موضوعات مربوط به انسان و محیط پیرامون او باشد؛ فلسفه را نیز بدین صورت معنا می کنیم: "هر گونه فعالیت منطقی-عقلانی پیرامون موضوعات مرتبط با انسان و محیط پیرامونش"

بدین صورت سخن گفتن از پیشرفت در فلسفه و علم همان قدر عجیب است که سخن گفت از پیشرفت بشر در هنر. (این سخن ریشه در ندانم گرایی و شک گرایی و نسبیت گرایی شدید دارد.)

3- چیستی فلسفه:

الف) هر نوع تلاش فکری- منطقی برای کشف سوالات بنیادین زندگی و پاسخ به آن سوالات.

ب) فیلو سوفیا ( دوست دار دانش-دوستدار حکمت): که این تعریف حاوی معنای مبهمی است چون معنای دانش و حکمت هنوز مشخص و بی اختلاف نیست.

3-ب-1-در گذشته علم و فلسفه در هم آمیخته بودند و روش و هدفشان مشترک بود.

در قرن 14 میلادی کاملا معقول بود که نجوم یکی از موضوعات  فلسفی است. مثلا تصور می شد که سیاره ها ضرورتا مدارهای دایره ای دارند. زیرا دایره شکل کامل است و سیارات هم حرکتشان در حد کمال است پس باید حرکت دایره ای داشته باشند و نمی توانند نداشته باشند.

4-زیر شاخه های فلسفه:

الف) هستی شناسی

ب) معرفت شناسی (شامل روش شناسی معرفت و فلسفه علم)  

پ) ارزش شناسی (شامل اخلاقیات و فلسفه ی اخلاق همچنین شاید فلسفه ی حقوق و فلسفه ی سیاست هم در ذیل همین عنوان قرار بگیرد)

ت) زیبایی شناسی (شامل فلسفه هنر) 

ث)منطق

5-منشاء پیدایش فلسفه: (از دیدگاه ارسطو و افلاطون): اعجاب و شگفتی.

*ادیان اعجاب و شگفتی را از بین می برند چون وانمود می کنند پاسخ همه ی سوالات را دارند.

*فلسفه سهم کسانی است که ذهن شان به چیزی غیر از روزمرگی توجه نشان می دهد.

*افلاطون از ارسطو نقل می کند: زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد.

6-در هم تنیدگی فلسفه و ادبیات: ادبیات محل همرسی فلسفه و روانشانسی و جامعه شناسی است.

ادبیات فلسفه را نه در فضای آزمایشگاهی ذهن که در متن رویدادهای انسانی مطرح می کند.

ادبیات شاید یک ذهن غیر فلسفی را فلسفی نکند اما اذهان فلسفی را غذا می دهد و اذهان غیر فلسفی را تا حدود بسیاری از مزایای فلسفه برخوردار می کند.

می توان از ادبیات به فلسفه و بالعکس سفر کرد.

7-اهمیت فلسفه:

فلسفه و فیلسوفان توجیه کننده و پایه گذار بسیاری از اعمال رجال سیاسی و سران مذهبی و حتی دانشمندان علوم تجربی بوده و هستند.

فلاسفه از طریق سیاسیون و روحانیون و دانشمندان تاثیرشان را بر زندگی عامه مردم می گذارد.

8-شیوه بحث فلسفی:

معروف است مباحث فلسفی صرفا بر اساس استدلالات عقلی-منطقی سر و شکل می گیرد. اما گاهی فیلسوف برای پاسخ به یک دسته سوالات مرتبط با هم  به ارائه ی یک مدل یا الگو دست می زند و سعی می کند با جمع آوری شواهد و مویدات از اینجا و آنجا جامعیت و پاسخگو بودن آن مدل را نشان دهد. از این نظر فیلسوف شبیه علوم تجربی عمل می کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

پیش فروش

دیروز رفتم طبقه ی منفی دوی یک ساختمان که دوستم آدرس اش را بلد بود.

توی چشمان دوستم که خیره می شدم یاد وکیل های تسخیری می افتادم.

دوستم خوب بود.

هنوز فکر می کرد زندگی حق مسلم من است.

سر در آن ساخاتمان هیج تابلو و پلاکی نبود.

دستم در دست دوستم بود و گیج تلو تلو می خوردم.

اشک فقط چشمانم را پر کرده بود. جرات چکیدن نداشت. مبادا قرنیه ام در امتحان رد شود.

توی میدان الف از ماشین اش پیاده شدیم و منتظر ماندیم تا یک مینی بوس بدون پلاک آمد و ما هر دو را سوار کرد و به آن ساختمان برد.

آن ساختمان سفید بود. همرنگ لباس های پرستاران، پزشک ها، دشداشه ها و عمامه ها. همرنگ علامت سکوتی که به دیوار بیمارستان کودکی ام کوبیده شده بود.

هر لحظه احساس می کردم فشار خونم دارد بالاتر می رود و قلبم محکم تر و کند تر می زد. نگران قلبم شده بودم. قلبم مهم تر همیشه شده بود.

مینی بوس درست جلوی در آن ساختمان نگه داشت. آن ساختمان یک طبقه بود. اما آسانسور اش 12 طبقه را نشان می داد. 

آسانسورش شیشه ای بود. می شد آجرها و ملات های خشک شده و جای ماله ها را در چهارسوی آسانسور دید.

ما با طبقه ی منفی دو کار داشتیم.

دوستم گفت بعدا با طبقه های پایین تر کار خواهی داشت.

ساکت فقط نگاهش کردم.

سرش را انداخت پایین.

دوستم؛ مددکارم بود.

بلافاصله به یک اتاق برده شدم و لباس هایم را کاملا در آوردم و لباس هایی که کارکنان آنجا دادند به تن کردم.

لباس های آهار دار و اتوکشیده به رنگ آبی روشن یا سبز...

اینجا بود که همه چیز شروع شد.

مرا تخت روی تختی خواباندند و وارد دستگاهی کردند. فهمیدم چیزی شبیه MRI است اما به نظر می رسید  پیشرفته تر از آن است.

سر و سینه و شکم و ران و ساق پا همه را بررسی کرد.

دهانم شور مزه شده بود.

قبل از آن چند سرنگ خون ازم گرفتند و رفتند.

بعد از آن نوار مغز و نوار قلب و نوار چشم و نوار گوش و نوار عضله و ....

و چشمم را پشت دستگاه دیدند و قطره های مدام بود که در چشمم می ریختند. دیگر اشکم خالص نبود اما قرنیه ام سالم بود.

مامورین نتیجه ی آزمایش خون را به کسی دادند که همیشه همراهم بود.

آن همراه، همیشه ساکت بود. 

خیلی خسته شده بودم.

دهانم تلخ شده بود.

مرا به اتاقک کوچکی بردند.

چهار دیوار سفید بی پنجره ی بلند احاطه ام کردند. روی تخت آشنای سفید نشستم.

روی بازو و پهلوی راستم را شکافتند.

چیزی شبیه مموری موبایل یا شاید خیلی کوچک تر زیر پوستم قرار دادند و چند تا بخیه ی خیلی ظریف زدند. خیلی ظریف.

فرمی را آوردند و شروع کردم به پر کردن اش و پایش را امضاء و اثر انگشت زدم.

طی آن فرم؛ خونم را قرنیه چشمم را کبدم را کلیه ام را پوستم را مغز استخوانم را گوشم را دستم را پایم را روده ام را و دست آخر قلبم را پیش فروش کردم.

پول به شماره حسابی که در فرم نوشته بودم واریز می شد.

120 میلیون تومان.

نمی دانستم الان اگر از ساختمان بیرون بیایم بانک ها باز هستند یا نه.

کارهای خیلی واجبی داشتم.

دوستم توضیح داد که آن دو چیزی که زیر پوستم قرار دادند نوعی رد یاب بود که به مامورین کمک می کند هر موقع به یکی از آن اندامی که پیش فروشش کرده بودم نیاز داشتند به سادگی و سرعت پیدایم کنند.

دوستم گفت قلبت برای مسئولین رده بالای نظام رزرو است.

دعا کن به این زودی کسی از مقامات... حرفش را قورت داد.

و اگر نه قلبت را فقط وقتی استفاده می کنند که مرگ مغزی شوی.

از ساختمان بیرون آمده بودیم. غروب بود. اشکی ناخالص بالاخره از گوشه ی چشمم افتاد. خیلی سنگین بود آن یک قطره...

باید صبح فردایش 24 میلیون اش را به حساب دکتر معتمدی می ریختم تا پس فردا مغر مادرم را جراحی کند.

اگر عجله نمی کردم آخر برج دکتر معتمدی برای شش ماه می رفت کانادا...

17 میلیون اش را هم به حساب دکتر ابراهیمیان؛ تا مهره های کمر و زانوی مادر بزرگم را پروتز بگذارد.

فرم رضایت و سلب حق اعتراض به عمل ها را قبلا پر کرده بودم و امضاء و اثر انگشت زده بودم.

و چهل میلیون تومان اش هم به عنوان پول پیش به موسسه نگهداری از بیماران خاص باید داده می شد تا پدرم را نگه داری کنند.

توی فرم موسسه باید امضا می کردم که اگر پدرم بر اثر کوتاهی خودش در عمل به دستورات مراقبین و پزشکان بمیرد پول پیش عودت داده نخواهد شد. احساس کردم قلبم می سوزد. ته دلم داشت شاد می شد از اینکه شاید هرگز قلبم به مقامات نرسد...

و با حدود چهل میلیون الباقی یک آپارتمان دو خوابه اجاره کنم تا خواهر و مادر و مادر بزرگم را در آنجا نگهداری کنم.

حالا باید به دنبال یک کار پر درآمد باشم تا بتوانم از پس هزینه های معمولی روزانه و شهریه ی موسسه نگهداری از پدرم و ادامه ی درمان مادر و مادر بزرگم بر آیم. 

دوستم گفت: اگر کمی صبر می کردی بهتر می شد. قرار است شتر گران شود آنوقت شاید به جای 120 میلیون 140 میلیون گیرت می آمد.

گفتم عمل مادر و مادر بزرگم اورژانسی است. 

سکوت کرد.

با بیست میلیون اضافه می توانستم برای خواهرم جهیزیه بخرم.

فردا خیلی کار داشتم. خیلی.


اردیبهشت 94

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

موانع یادگیری-1 (تعمیم)

یکی از خطاهای شناختی و موانع بزرگ بر سر یادگیری، خطای "تعمیم" است.

اگر می خواهیم در یادگیری مهارت بیشتری داشته باشیم باید بدانیم ذهن های تنبل برای آنکه بتوانند خودشان را راحت کنند، با مشاهده ی یک یا چند مورد تجربه ی شبیه به هم دست به تعمیم (عمومیت بخشی یا قاعده سازی) می زنند.

تعمیم و قاعده سازی کار کارشناسانه می طلبد و به اقتضای هر رشته و رسته ای متد خاص خودش را دارد.

اما ما بی آنکه به شیوه های کشف قواعد و امور تعمیم یافتنی فکر کنیم و یا تخصصی در این زمینه داشته باشیم به سرعت با استقراء بسیار ناقص و تنها با مشاهده یکی دو تجربه ی تایید گر، مساله را تعمیم می دهیم.

تعمیم موجب می شود ذهن چشمش را بروی مثال های نقض و شواهدی که مخالف مشاهدات سابق اش باشد ببندد و از یادگیری محروم شود.

تعمیم موجب می شود ذهن در مواجهه با مشاهدات جدید با موضعی از پیش تعیین شده روبرو شود و نه تنها پیام مشاهدات جدید را در نیابد بلکه به صورتی جهت دار و تحریف شده با آنها روبرو شود.

ذهن باید یاد بگیرد با مشاهده ی یکی دو نمونه ی مشابه  به هم، آنها را سرجایش محفوظ نگه دارد و با چشمان کاملا باز مشاهدات جدید را بررسی کند.

برای بسیاری از ذهن ها اینکه مشاهدات شان را بدون تعمیم سر جایشان نگه دارند کار بسیار سخت و آزار دهنده ایست. 

صد البته که یکی از توانایی های ذهن، قاعده سازی است اما اگر این ارزیابی شتابزده و بدون رعایت اصول متناسب با رشته ی مربوط باشد مانع بزرگی بر سر راه یادگیری خواهد ساخت.

باید بپذیریم در زندگی قواعد بسیار کم تعدادی وجود دارند که به صورت کارشناسانه کشف شده باشند. 

باید تحمل کنیم که بسیاری از تجربیات و مشاهداتمان را بدون اینکه تحت یک قاعده کلی و یا تعمیم قرار بگیرند نگه داری کنیم.

یک ذهن چالاک و آماده برای یادگیری بسیار کارآمد تر از یک ذهن پر از تعمیم و قاعده است.

فعلا همین.

-----

بعد التحریر:

بسیاری از سایت های خبری-تحلیلی حتی معتبر برای جذب مخاطب بیشتر به انتشار تحقیقاتی دست می زنند که در مراحل اولیه هستند و تا تعمیم و قاعده سازی فاصله بسیاری دارند و مخاطبان بی آنکه به این مساله توجهی کنند صرفا به اعتماد اینکه این خبر و یا تحلیل در یک پایگاه نسبتا معتبر منتشر شده آن را در ذهنشان در رده ی قواعد و تعمیمات قرار می دهند.

هشدار: باید بدانیم در پایان بسیاری از تیتر های رسانه های حتی معتبر جای یک علامت سوال خالی است!

----

بعد از بعد التحریر:

تعمیم از چند جهت مخرب است یکی از نظر روانشناسی فردی: انسان را دچار اختلال در تحلیل مسائل زندگی می کند و اضطراب و افسردگی را دامن می زند.
از نظر روانشناسی بین فردی: رابطه ی صمیمی و همدلانه و همراه با درک دو طرفه را تهدید می کند.
کسب و کار: فرصت تصمیم گیری های مفید را می گیرد و راه درس گرفتن از اشتباهات جزئی و موردی را می بندد.
علوم انسانی: به تولید شبه علم منتهی می شود که تنه به تنه ی خرافات می زند.
علوم دقیقه (ریاضیات، قیزیک و مهندسی): به طور شتابزده به تولید نظریه های غیر کارشناسانه منتهی می شود که عواقب منفی مستقیم بروی زندگی انسان ها خواهد داشت.

 

مطالب مرتبط:

*مهارت یادگیری-1

*مهارت یادگیری-2

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدی تهرانی

مهارت یادگیری-2

1-یادگیری یک مهارت است. مثل خیلی از مهارت های دیگر. آموختنی است. می توان در یادگیری ماهر تر شد یا آماتور و ناشی بود.

2-می توان مهارت یادگیری را بهبود بخشید. می توان نسبت به آن بی تفاوت ماند و رشد نکرد.

3-برای بالارفتن مهارت یادگیری باید ذهن را آماده ی یادگیری کرد. ذهنی که آماده ی یادگیری است آماده ی اینست که در بنای داشته های قبلی اش احتمالا زلزله ای بیاید.

4-ذهن آماده ی یادگیری یک ذهن عافیت طلب نیست. ماجراجو و تنوع طلب است. 

5- ذهنی که آماده ی یادگیری است دلخوش و دلگرم به داشته های قبلی اش نیست بلکه داشته های قبلی اش صرفا پلی هستند برای رسیدن به آموخته ی جدید.

6-ذهنی که آماده ی یادگیری است مدام به دنبال جمع آوری مثال های نقض برای قانون هایی است که از پیش برای خودش فراهم کرده. و کمتر برای رسیدن به شواهد تائیدگر تلاش می کند.

7-ذهن ماهر در یادگیری، از اینکه تبصره ها و استثناء های قانون های قبلی اش را پیدا کند استقبال می کند.

8-ذهن ماهر در یادگیری، چند منبعی است. یعنی برای یادگیری به یک یا چند منبع محدود بسنده نمی کند و به منابع محتلف که ممکن است او را به سمت و سو های مختلف سوق دهند رجوع می کنند.

9-ذهن ماهر در یادگیری، نافع بودن بودن داشته های قبلی و آموخته های جدید را ملاک صرف وقت و انرژی می داند. یعنی هر چیزی را که می آموزد ابتدا باید نافع بودنش را دریابد.

10-ذهن ماهر در یادگیری، شاخ به شاخ نمی پرد و سعی می کند توسعه ی آموخته هایش را از همانجا و همانچه که از قبل در خود داشته شروع کند.

11-ذهن ماهر در یادگیری میان رشته ایست. یعنی به هیچ وجه در یک یا چند بعد به کسب آموزه محدود نمی ماند. 

12- ذهن ماهر در یادگیری توانایی تحمل تناقض ها و ابهامات و سوالات بی جواب را دارد.

13-ذهن ماهر در یادگیری، آموخته های جدیدش را به صورت اتمی و منفصل از بقیه در خودش نگه نمی دارد بلکه سعی می کند ارتباطی میان آن و آموخته های قبلی اش برقرار کند. این ارتباط الزاما به معنای تائید یا رد آموخته های قبلی نیست. بلکه فقط ارتباط است! 

در ذهن آماده ی یادگیری دانش ها، به صورت لینک های در هم تنیده و مدیریت شده قابل دسترس هستند.

14-میان مهارت در یادگیری و قدرت حافظه ارتباط خاصی وجود ندارد. و کارکرد لینک های پیوسته ی ذهنی نیز ربطی به قوه ی خافظه ندارند. مثلا ممکن است در زمینه ی شعر، هنگام مشاعره توانایی چندانی نداشته باشد اما اگر بخواهد درباره ی موضوعات بهم پیوسته ای صحبت کند شعر های مختلفی به فراخور نیاز و موضوع به یادش بیاید.

15-ذهن آماده ی یادگیری انگیزه محور و نیاز محور و موضوع محور است. اصلا برای تلنبار کردن و سنگین شدن به جمع اطلاعات نمی پردازد.

16-ذهنی که در یادگیری مهارت دارد، عجول نیست. بسیاری از چیزهایی را که آموخته را در سر جایش قرار می دهد تا خود بخود با سایر معلوماتش ارتباط مولکولی پیدا کند. و از خامی به پختگی در آید. این ذهن در یادگیری بسیار کند عمل می کند و سعی می کند فرصت نفس کشیدن و تازه شدن را به مغزاش بدهد. این ذهن می داند اطلاعات جدید با گذشت زمان تغییر ماهیت می دهند و آمادگی بیشتری برای پرداخت و پردازش پیدا می کنند.

17-ذهن آماده ی یادگیری هیچ موضوعی را فیصله نمی بخشد و همه ی پرونده ها را باز نگه می دارد.

18-ذهنی که آماده ی یادگیری است توانایی این را دارد که موضوعات را ساده سازی کند بی آنکه لطمه ای به آن ها وارد شود. در بسیاری موارد پیچیده سازی موضوعات نشان از تنبلی ذهن و نفهمیدن موضوع و وانمود کردن به دانستن است.

19-ذهن ماهر، ذهنی است که هنگام انتقال موضوعات پیچیده، با جزء جزء کردن و طبقه بندی کردن آن ها، موضوع را ساده سازی می کند.

20-ذهن آماده هنگام مواجهه با موضوعات چند پارامتری و وابسته و پیچیده بی آنکه گیج و پیچیده شود می تواند آنرا بیاموزد و به خود فرصت این را بدهد تا پارامتر ها و پیچیدگی ها را با گذشت زمان و به مرور، به موضوع اضافه کند.

21- ذهن ماهر در یادگیری، محدودیت های خاطرسپاری و پردازش اطلاعات خودش را در نظر می گیرد و لذا برای پردازش اطلاعات از ذهن دیگران نیز بهره می برد و با گفتگو با دیگران شبکه ای از پردازش گر ها به راه می اندازد.

22-ذهن ماهر در یادگیری خطاهای شناختی را می شناسد و به خوبی پادزهر آنها را به کار می برد. در قسمت بعدی فهرست خطاهای شناختی را مطرح می کنم.

 

مطالب مرتبط:

*مهارت یادگیری-1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی تهرانی